من و احسان به هم می یایم.
کیانا خانوم گل ما از همون بچگی خیلی به احسان پسر عمو داود علاقه داشت اما علاقه دخترم از وقتی که رفتیم شمال عروسی محسن تبدیل به عشق شده و خلاصه حسابی عاشق احسان شده و هر جا که می بینتش از خوشحالی نمی دونه چکار کنه حتی جدیدا که عروسی می ریم می ره قسمت آقایون که پیش احسان باشه. چند شب پیش تلویزیون یک سیاه پوست رو نشون می داده و دایی حسین به شوخی بهش گفته که با این آقاهه ازدواج می کنی، کیانا هم در جواب گفته که نه می خوام با احسان ازدواج کنم ، دایی حسین هم گفته که احسان هم مثل این آقاهه سیاه پوسته که و شیطون بلای مامان در جواب گفته: احسان سبزه است ، من هم سبزه هستم و بهم می یاییم ...
نویسنده :
ماما فاطمه
10:03